* دکتر حوریه یحیایی
حتما شما هم در جلسات ادارای و یا فرایندهای استارتاپی با افرادی مواجه شده اید که خوب سخن می گویند و با مهارتی خیره کننده افراد شنونده را مجذوب خود کرده اند. این موضوع سبب می شود که دنیایی را تصور کنیم که در آن مدیران و رهبران آینده، از همان سالهای ابتدایی زندگی، نه فقط با ریاضیات و علوم، بلکه با قدرت کلام، بیان و شنیدن آشنا شدهاند.
جهانی که کودکان در آن میآموزند تا ترس از ایستادن در برابر جمع را به هیجانی سازنده تبدیل کنند، بتوانند خواستهها و ایدههایشان را با وضوح و احترام ابراز کنند و در عین حال، با گوشسپردن فعالانه، دنیای دیگران را نیز درک کنند. این تصویر، یک آرمان دور از دسترس نیست، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای شکلدادن به جامعهای سالم، اقتصاد پویا و رهبرانی شایسته در فرداست. مهارتهای مذاکره و صحبت در جمع، تنها تکنیکهایی کاربردی برای سخنرانی یا چانهزنی نیستند؛ این مهارتها، در حقیقت، ابزارهای اساسی ساختن شخصیت، تقویت اعتماد به نفس و شکلدادن به ذهنیتی منطقی، انعطافپذیر و تاثیرگذار هستند.
ریشه بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی در بزرگسالی از ناتوانی در حل تعارضات بینفردی گرفته تا اضطرابهای شغلی و شکست در کار تیمی را میتوان در ضعف بنیادین در ارتباطات موثر جستجو کرد. اگر هدف ما پرورش نسلی است که میتواند چالشهای پیچیده جهانی را مدیریت کند، باید از خانه و مدرسه شروع کنیم و این مهارتهای حیاتی را نه به عنوان یک امر اختیاری، بلکه به عنوان هسته مرکزی برنامه رشد فردی کودکان و نوجوانان قرار دهیم. کودکی که میآموزد برای تقسیم یک اسباببازی با خواهر یا برادرش مذاکره کند، در واقع در حال یادگیری درسهای اولیه حل تعارض و همکاری است. نوجوانی که برای دفاع از یک ایده در کلاس درس یا یک پروژه گروهی صحبت میکند، در حال تمرین رهبری و اقناع است. این تجربیات کوچک، سنگ بنای اعتماد به نفس و شایستگیهایی هستند که در آینده، آنها را به مدیرانی تبدیل میکند که میتوانند تیمها را هدایت کنند، استراتژیها را تبیین نمایند و در میزهای مهم تصمیمگیری، موثر و مسلط ظاهر شوند. تقویت این مهارتها، سرمایهگذاری بر روی مهمترین دارایی آینده یک ملت، یعنی سرمایه انسانی خلاق و توانمند است.
اما چرا باید این آموزشها از سنین پایین آغاز شود؟ مغز کودک و نوجوان در اوج انعطافپذیری و یادگیری قرار دارد. الگوهای ارتباطی که در این سالها شکل میگیرند، به بخشی از شخصیت فرد تبدیل میشوند. اگر کودکی با ترس از قضاوت شدن، سرکوب صدایش، یا عدم دریافت بازخورد سازنده مواجه شود، این باور در او نهادینه میشود که صدای من مهم نیست یا اگر صحبت کنم، مسخره میشوم . این باورهای محدودکننده، سالها بعد و در محیط حرفهای، به شکل ترس از ارائه در جلسات، ناتوانی در دفاع از حقوق و دستمزد، یا اجتناب از رهبری پروژهها خود را نشان میدهد. در مقابل، اگر فضایی امن و تشویقکننده فراهم شود تا کودک بدون ترس از تمسخر، صحبت کند، نظر بدهد، و حتی مخالفتش را ابراز کند، او یاد میگیرد که وجود و اندیشهاش ارزشمند است.
این حس ارزشمندی، پایه اصلی اعتماد به نفس و جسارت رهبری در آینده است. مهارت مذاکره نیز فراتر از چانهزنی بر سر قیمت است. در اصل، مذاکره هنر رسیدن به راهحلی قابل قبول برای طرفین درگیر در یک موقعیت است. وقتی کودکان یاد میگیرند به جای زورگویی یا قهر، برای استفاده مشترک از زمین بازی یا انتخاب بازی مورد علاقه گروه، گفتوگو کنند، در حال درک مفهوم «برد-برد» و اهمیت همکاری هستند. آنها یاد میگیرند که خواستههای خود را شفاف بیان کنند، به نیازهای دیگران نیز گوش دهند. این مهارت، در دنیای کسبوکار آینده، که پروژهها پیچیده، تیمها متنوع و همکاری بینبخشی حیاتی است، به چه دردی میخورد؟ پاسخ روشن است: مدیر آیندهای که این مهارت را از کودکی درونریزی کرده، میتواند تعارضات تیمی را مدیریت کند، با سهامداران مختلف مذاکره نماید و در عین حفظ منافع سازمان، روابط بلندمدت و سازنده برقرار کند. بنابراین، غفلت از این آموزشها در سنین شکلگیری شخصیت، به معنای محروم کردن کودکان از ابزارهای ضروری برای موفقیت و رفاه در بزرگسالی است.
مسئولیت پرورش این مهارتهای کلیدی، به طور مشترک بر دوش دو نهاد اساسی جامعه، یعنی خانواده و مدرسه، قرار دارد. این دو محیط، اولین و تاثیرگذارترین آزمایشگاههای زندگی اجتماعی کودک هستند. در خانواده، ارتباط از همان لحظات اولیه تولد آغاز میشود. نحوه تعامل والدین با یکدیگر، با کودک و با دیگران، الگوی زنده و مستقیمی است که کودک مشاهده و جذب میکند. خانوادهای که در آن گفتوگوی احترامآمیز، شنیدن فعال نظرات همه اعضا حتی نظرات عجیب کودکانه ، و حل مسالمتآمیز اختلافنظرها رواج دارد، در حقیقت یک کارگاه دائمی مهارتهای ارتباطی را در خانه دایر کرده است. بنابراین، سرمایهگذاری بر آموزش مهارتهای ارتباطی به کودکان و نوجوانان، در حقیقت سرمایهگذاری بر ساخت جامعه ای با روابط انسانی سالمتر، کسبوکارهایی موثرتر و رهبرانی دلسوز و توانمند است. این مهمترین میراثی است که میتوانیم برای نسلهای آینده به ارمغان بگذاریم. آینده از آن جوامعی است که کودکانش نه فقط مصرفکننده دانش، که خالق ارتباط و معنا هستند.