* محسن محمدزاده
در جهان رنگارنگ و پرزرق و برق شبکههای اجتماعی، با صحنههایی آشنا هستیم، جوانی در کنار خودرویی لوکس در دبی، دیگری در ویلایی با نمایی از دریای شمال و آن یکی مشغول نمایش برندهای گرانقیمت پوشاک و اکسسوری. این تصاویر به خودی خود مشکلی ندارند. مشکل از آنجا آغاز میشود که این نمایش ثروت، نه حاصل کار، خلاقیت و ارزش آفرینی، بلکه محصول رانت، دلالی، رابطهبازی و حضور در فضای اقتصادی آلوده و ناسالم است. این پدیده، چیزی نیست جز "فخرفروشی نوکیسهگان" یا "تازه به دوران رسیدههایی" که ثروت بادآورده خود را نه تنها پنهان نمیکنند، بلکه با بیپروایی تمام به رخ جامعه میکشند. این نمایش، تنها یک نمایش شخصی نیست؛ بلکه زخمی است بر پیکره آرمانهای یک نسل و سمی است که مفهوم واقعی "موفقیت" را در ذهن جوانان روا می دارند.
ریشه این نمایشگاه مجازی ثروت را باید در بستر اقتصادی بیمار جستجو کرد. در اقتصادی که تولید، صنعت و نوآوری به دلیل دشواریهای بیشمار، ساختارهای دست و پاگیر و بیثباتیهای مزمن به حاشیه رانده میشوند، مسیرهای سریعالثمر و کمزحمت برای ثروتمند شدن رونق میگیرند. در چنین فضایی، دلالی بر تولید پیشی میگیرد. ثروت نه از خلق ارزش، که از جابجایی و احتکار کالاها، زمین و ارز به دست میآید. رانتخواری و استفاده از ارتباطات خانوادگی و سیاسی برای تصاحب منابع ملی، ارز ترجیحی، مجوزهای انحصاری و قراردادهای دولتی، به مسیری مطمئن برای انباشت ثروت های کلان تبدیل میشود. این افراد، که اغلب هیچ ارزش افزودهای برای اقتصاد کشور ایجاد نکردهاند، هنگامی که به ثروت میرسند، برای مشروعیت بخشیدن به جایگاه خود و پر کردن خلأ معنایی در موفقیت شان، به دامن نمایش افراطی ثروت میافتند. آنها گمان میکنند با نمایش مادیات میتوانند فقدان “شرافت کاری” و “اعتبار اجتماعی” را جبران کنند. فضای مجازی نیز به عنوان بستری کمهزینه، در دسترس و گسترده، به صحنه نمایش بیپروای آنان تبدیل میشود.
اما تأثیر مخرب این نمایش بر نسل جوان جامعه، فاجعهبار و چندلایه است. نخستین و عمیقترین تأثیر، “تحریف معنای موفقیت” است. وقتی جوانان در اطراف خود میبینند که افراد پرزحمت، متخصص و دانشآموخته در تنگنای مالی به سر میبرند، اما عدهای با استفاده از رانت و رابطه به زندگی اشرافی دست یافتهاند، ناخودآگاه این پیام در ذهن آنان نهادینه میشود که “زحمت کشیدن بیفایده است”. آنان نتیجه میگیرند که موفقیت، ربطی به شایستگی، تحصیلات، مهارت و خلاقیت ندارد. موفقیت در گرو “رابطه” است، در گرو “پارتی” است، در گرو “بیاخلاقی” و “پشت پا زدن به ارزشها” است. این نگاه، بنیان اخلاق کار و انگیزه پیشرفت را در جامعه ویران میکند. جوانی که باور کند تمام تلاشهایش برای ساختن یک کسبوکار شرافتمندانه یا رسیدن به جایگاه شغلی قابل احترام، در نهایت او را به جایی نمیرساند، دچار نوعی “یأس و انفعال” میشود. این یأس، میتواند به دو شکل بروز کند: یا به “کنارهگیری کامل” از عرصه کار و تلاش و روی آوردن به زندگی روزمره و بیهدف، یا به “تقلید از الگوهای ناسالم».
ادامه در صفحه 2