* دکتر مهسا صالحی
تصور همگانی از بازنشستگی، تصویری است از گسست کامل از دنیای کار؛ آسودگی بلندمدتی که در آن فرد از همه فعالیتهای حرفهای خود دست میکشد و به استراحت، سفر و وقت گذرانی با خانواده میپردازد. این الگو شاید برای بسیاری از کارمندان که سالها در چارچوبی معین و زیر نظر دیگران کار کردهاند، پذیرفتنی و حتی خوشایند باشد. اما برای کارآفرینانی که همه زندگی خود را با اشتیاق فراوان، خطرپذیری و آفرینندگی گذراندهاند، این تعریف سنتی بیشتر به یک کابوس میماند تا یک آرزو.
چگونه میتوان ناگهان موتور محرک ذهن و روان را که دههها با ایدهپردازی و ساختن روشن بوده است، خاموش کرد؟ پاسخ در مفهومی نو و رو به رشد نهفته است: بازنشستگی کارآفرینانه. این اندیشه به هیچ روی به معنای ایستایی و توقف نیست، بلکه به معنای دگرگونی ماهیت کار، کاستن از گستره و شدت آن، و در همان حال، پایدار نگه داشتن درگیری ذهنی و اثر اجتماعی است. این الگو، دوران طلایی را ترسیم میکند که در آن خرد و تجربه انباشته شده یک عمر، در قالبی تازه و اغلب شادیبخشتر، به جریان میافتد.
سرشت کارآفرین با آفرینندگی، گشودن گره مشکلات و اثرگذاری عجین شده است. این ویژگیها با رسیدن به سنی خاص ناگهان از بین نمیروند. در حقیقت، یک کارآفرین بازنشسته که از فعالیت روزمره مدیریت یک کسبوکار بزرگ رها شده، اکنون دارای ارزشترین دارایی ممکن است: زمان و آزادی. آزادی برای گزینش پروژههایی که به راستی برایش پرمعنا هستند، بدون فشار سودآوری کوتاهمدت یا اجبارهای بازار. اینجاست که مفهوم «پروژه بر پایه عشق و علاقه» معنا پیدا میکند. ممکن است یک کارآفرین بازنشسته که همیشه عاشق کار با چوب بوده، اکنون یک کارگاه کوچک برپا کند تا مبلمان بیهمتایی طراحی کند که نه برای فروش انبوه، بلکه برای خشنودی شخصی و عرضه به بازاری بسیار ویژه است. یا بانوی کارآفرینی که شرکت خود را فروخته، شاید یک مزرعه کوچک طبیعی راه بیندازد تا به جامعه پیرامون خود خوراک سالم برساند. این پروژهها ادامه روحیه کارآفرینی هستند، ولی در اندازهای انسانیتر و با تمرکز بر کیفیت زندگی و معنادار بودن.
یکی از ارزشمندترین نقشهایی که یک کارآفرین بازنشسته میتواند بازی کند، نقش «راهنمای خردمند» یا «پشتیبان مالی» است. نسل تازه کسبوکارهای نوپا تشنه تجربه، شبکه ارتباطی و راهنماییهای کلان هستند. یک کارآفرین با سابقه میتواند با گذراندن تنها چند ساعت در هفته، به عنوان مشاور غیراجرایی در هیئت مدیره یک شرکت تازهکار باشد و با بینش خود از چالشهای گذشته، از رخ دادن اشتباهات پرهزینه جلوگیری کند. این همکاری، تزریق مستقیم خرد به رگهای کسبوکارهای آینده است.
از سوی دیگر، پشتیبانی مالی راهی عالی برای ادامه حضور در زیستبوم نوآوری، با سطح ریسک کنترلشده است. به جای مدیریت ریزبینانه عملیات، کارآفرین بازنشسته میتواند سرمایه مالی و فکری خود را در چندین کسبوکار نویدبخش سرمایهگذاری کند و همچنان از نزدیک ناظر رشد کسبوکارها و بهرهمند شدن از موفقیت آنها باشد. این کار نه تنها ذهن را پویا و هوشیار نگه میدارد، بلکه حس سودمند بودن و انتقال میراث را نیرو میبخشد.
بازنشستگی کارآفرینانه میتواند شکلی از «کارآفرینی اجتماعی» نیز به خود بگیرد. بسیاری از کارآفرینان پس از سالها دنبال کردن سود مالی، در گام تازهای از زندگی در پی ایجاد تأثیر اجتماعی و بازگرداندن بخشی از موفقیتهای خود به جامعه هستند. این مرحله، اوج آمیختگی تجربه کسبوکار با هدف انسانی است. ممکن است یک کارآفرین بازنشسته، یک نهاد خیریه تاسیس کند که بر آموزش کودکان مناطق محروم تمرکز دارد، ولی آن را با کارآیی و الگوسازی کسبوکار مدیریت کند. یا میتواند به عنوان مربی داوطلب، به دیگران در راهاندازی کسبوکارهای کوچک یاری رساند. این شکل از فعالیت، ژرفترین احساس خشنودی را به ارمغان میآورد؛ خشنودی که از ساختن چیزی فراتر از خود و برجای گذاشتن یک میراث ماندگار سرچشمه میگیرد.
با این حال، گذار موفقیتآمیز به این مرحله نیازمند برنامهریزی از سالها پیش است. مهمترین بخش این برنامهریزی، ایجاد «راهبرد خروج» است. یک کارآفرین باید از سالها قبل به این اندیشیده باشد که چگونه میخواهد از کسبوکار اصلی خود جدا شود. آیا قصد فروش کامل شرکت را دارد؟ آیا میخواهد آن را به نسل بعدی خانواده بسپارد؟ یا میخواهد با حفظ سهام، مدیریت را به تیمی حرفهای واگذار کند؟ داشتن یک برنامه روشن برای خروج، نه تنها ضامن امنیت مالی است، بلکه آزادی روانی لازم برای طراحی فصل تازه زندگی را فراهم میکند. بدون این برنامه، کارآفرین شاید تا سالها پس از بازنشستگی رسمی نیز درگیر دغدغههای کسبوکار پیشین خود باشد و نتواند انرژی خود را بر روی فرصتهای تازه متمرکزکند.
چالش دیگر، چالش هویت است. برای بسیاری از کارآفرینان موفق، هویت شخصی آنها به شدت با کسبوکار و عنوان شغلیشان گره خورده است. گذار از «مدیر یک شرکت بزرگ» به «یک مشاور» یا «پشتیبان مالی» نیازمند بازتعریف درونی از خود و ارزشهای فردی است. پذیرفتن این که موفقیت و تأثیر لزوماً نباید با اندازه بزرگ و شناختهشدن همگانی سنجیده شود، بلکه میتواند در راهنمایی یک استارتاپ یا لذت ساختن یک پروژه کوچک شخصی نهفته باشد، نیازمند پختگی و خرد ویژهای است. این بازتعریف، کلید دستیابی به خشنودی راستین در این مرحله از زندگی است.
قطعا، بازنشستگی کارآفرینانه یک الگوی کاملاً تازه است که با افزایش طول عمر و دگرگونی نگرشها به کار و زندگی در حال شکلگیری است. این مفهوم به ما میگوید که عمر حرفهای لزوماً خطی نیست که در یک نقطه به پایان برسد. بلکه میتواند چرخهای از فصلهای گوناگون باشد؛ از ساختن یک امپراتوری، تا راهنمایی نسل بعدی، و در نهایت تمرکز بر پروژههای شخصی پرمعنا. این الگو، پیرشدن را نه به عنوان افول، بلکه به عنوان یک گذار به مرحلهای نو میبیند که در آن تجربه به دارایی گرانقدر تبدیل میشود.
برای کارآفرینی که همه زندگی خود را صرف آفریدن ارزش کرده است، بازنشستگی به معنای توقف نیست، بلکه به معنای یافتن بسترهای تازه و اغلب عمیقتری برای ادامه این آفرینش ارزش است؛ با ریتمی آرامتر، اما با معنا و لذتی بیشتر. این، هنر نوشتن فصل پایانی داستان یک زندگی کارآفرینانه است، نه با نقطه پایان، بلکه با یک نشانه مکث که میگوید: «ادامه دارد...».