* سیده مینا دیوبند
بوی نم خاک و رطوبت سبز جنگل، همیشه نفس شمال ایران بوده است؛ آن خطه افسونگری که ریه های کشور را می گشاید و چشم انداز روح مان را آبیاری می کند. اما امروز، نفس این سرزمین به شماره افتاده است. زخمی عمیق و روزافزون بر پیکر استان های گیلان و مازندران و گلستان خورده است، زخمی به نام تغییر کاربری اراضی که با سرعتی هولناک و بی رویه، نه تنها طبیعت بکر، که اساس حیات روستایی و آینده محیط زیست ایران را نشانه رفته است. این تنها یک دگرگونی در نقشه زمین نیست؛ این یک فریاد هشدار است، زنگ خطری که صدایش باید از حاشیه دریای خزر تا گوش های مسئولان و وجدان های بیدار در پایتخت و سراسر کشور طنین انداز شود. روندی که اگر امروز با خرد جمعی و اراده ای ملی مهار نشود، فردا دیر است.
تصویر هوایی شمال کشور امروز، حکایت غم انگیزی را روایت می کند. آنجا که دیروز انبوه درختان راش و بلوط و افرا، سایبانی سبز بر روی تپه ها و دامنه ها می گستردند، امروز پلاکاردهای فروش زمین و ویلاهای نیمه کاره سر برآورده اند. زمین های کشاورزی حاصلخیز، آن مزرعه های برنج که طلای سفید منطقه بودند، با خاک یکسان شده و جای خود را به آپارتمان های بلندمرتبه، مجتمع های تجاری پرزرق و برق و کارگاه های صنعتی نامتناسب با محیط داده اند. مراتع سرسبزی که روزی چراگاه گوسفندان و منبع علوفه دام بود، محصور شده و به پارکینگ یا زمین های بایر منتظر ساخت و ساز بدل گشته اند. این تغییر چهره، تنها یک تحول بصری نیست؛ این یک تهاجم سیستماتیک به اکوسیستمی شکننده و منحصر به فرد است.
ریشه های این بحران عمیق و چندوجهی است. فشار جمعیت و مهاجرت به شمال، خواه برای فرار از گرما و آلودگی شهرهای بزرگ یا جستجوی فرصت های اقتصادی جدید، تقاضای سیری ناپذیری برای زمین و مسکن ایجاد کرده است. زمین، به ویژه زمین های جنگلی و کشاورزی حاشیه شهرها و روستاها، به کالایی سوداگرانه تبدیل شده است. سودهای کلان حاصل از خرید ارزان زمین منابع طبیعی یا کشاورزی و فروش گران آن پس از تغییر کاربری به مسکونی یا تجاری، ماشین سوداگری بی امانی را به راه انداخته که هر روز بر دامنه ویرانی می افزاید. ضعف قوانین، ناهماهنگی و گاه فساد در دستگاه های متولی، نظارت ناکارآمد و مجازات های ناچیز برای متخلفان، دست سوداگران را بیش از پیش باز گذاشته است. توسعه گردشگری، اگرچه به خودی خود لازم است، اما زمانی که بی ضابطه، غیرمسئولانه و بدون در نظر گرفتن ظرفیت برد اکولوژیک منطقه صورت گیرد، تبدیل به بلایی برای همان جاذبه هایی می شود که قرار بود از آن بهره ببرند. ساخت هتل ها، ویلاها، جاده ها و تأسیسات گردشگری در دل جنگل ها و حریم رودخانه ها، نمونه بارز این توسعه ناپایدار است. نگاه کوتاه مدت به اقتصاد و درآمدزایی سریع، بدون لحاظ کردن هزینه های بلندمدت زیست محیطی و اجتماعی، سیاستگذاران را نیز گمراه کرده است.
پیامدهای این یورش بی امان به طبیعت شمال، فاجعه بار و زنجیره ای است. نخستین و ملموس ترین ضربه متوجه جنگل های هیرکانی، این موزه زنده و میراث جهانی منحصر به فرد است. نابودی زیستگاه ها، قطعه قطعه شدن جنگل ها و کاهش ارتباط بین تکه های باقیمانده، تنوع زیستی بی نظیر این منطقه را به شدت تهدید می کند. ریشه درختان جنگلی مانند سدی طبیعی در برابر رواناب ها عمل می کرد. با نابودی جنگل و پوشش گیاهی، خاک حاصلخیز در معرض فرسایش شدید آبی و بادی قرار می گیرد. این خاک گرانبها که تشکیل آن قرن ها زمان برده، با هر بارش شدید شسته شده و به پایین دست و در نهایت به دریا سرازیر می شود یا دشت های پایین دست را می پوشاند. فرسایش خاک نه تنها حاصلخیزی زمین های باقیمانده را کاهش می دهد، بلکه عامل اصلی افزایش رسوب در رودخانه ها و سدهاست که ظرفیت آنها را کاهش داده و هزینه های نگهداری را سرسام آور می کند.
شاید هیچ پدیده ای گویاتر از سیلاب های مهیب و ویرانگر اخیر در شمال کشور، عواقب تغییر کاربری را فریاد نزده باشد. جنگل ها و مراتع طبیعی مانند اسفنجی عظیم، باران های موسمی را جذب و ذخیره کرده و به تدریج آزاد می کردند. با جایگزینی سطوح نفوذناپذیر مانند آسفالت و بتن به جای این پوشش گیاهی، آب باران به سرعت و با حجم زیاد به سمت مناطق پایین دست جاری می شود. کانال های طبیعی رودخانه ها که اغلب توسط ساخت و سازها اشغال یا تنگ شده اند، گنجایش این سیلاب های ناگهانی را نداشته و طغیان می کنند. سیل های مخربی که هر ساله جان می گیرند، خانه ها و زمین های کشاورزی را نابود می کنند و خسارات مالی و جانی جبران ناپذیری به بار می آورند، مستقیماً با تغییر کاربری اراضی بالادست و از بین بردن ظرفیت طبیعی حوضه های آبخیز در مدیریت آب مرتبط هستند.
اما فاجعه، تنها زیست محیطی نیست؛ قلب تپنده جوامع روستایی در شمال در معرض توقف است. کشاورزی، باغداری و دامداری سنتی، ستون فقرات اقتصاد و هویت فرهنگی روستاهای شمال بوده و هست. تغییر کاربری زمین های کشاورزی و مراتع، پایه های این معیشت ها را ویران می کند. کشاورزان و دامدارانی که زمین های آبا و اجدادی خود را از دست می دهند یا زمین های اطرافشان تبدیل به ویلا و مجتمع می شود، با بحران هویت و معیشت روبرو می شوند. جوانان روستا، که آینده این جوامع هستند، با از بین رفتن فرصت های کشاورزی پایدار و جذاب نبودن زندگی در روستاهای محصور شده توسط ساخت و سازهای بیگانه، به شهرها مهاجرت می کنند. این مهاجرت، روستاها را به پیکرهای بی جان تبدیل می کند، از جمعیت می کاهد و تنها سالمندان را بر جای می گذارد. دانش بومی کشاورزی سازگار با محیط، آداب و رسوم، گویش های محلی و در یک کلام، فرهنگ غنی و ریشه دار شمال، همگی در معرض فراموشی و نابودی قرار می گیرند. روستاهای شمال، نگهبانان سنتی این سرزمین بودند؛ نابودی آنها، آخرین خط دفاعی طبیعت را نیز می شکند.
تغییر کاربری، منابع آب را نیز به مخاطره می اندازد. برداشت بی رویه آب از سفره های زیرزمینی برای مصارف مسکونی، تجاری و صنعتی جدید، در کنار کاهش تغذیه طبیعی آبخوان ها به دلیل از بین رفتن پوشش گیاهی و نفوذناپذیری سطح زمین، باعث افت شدید سطح آب های زیرزمینی و پیشروی آب شور از سمت دریا به سفره های شیرین می شود. و اما شهرها و سکونتگاه های انسانی در شمال نیز از این بحران در امان نیستند. ساخت و سازهای بی رویه و بدون برنامه ریزی شهری متناسب با ظرفیت محیط، منجر به رشد افقی و عمودی ناموزون، ترافیک کُشنده، افزایش آلودگی هوا و صوتی، فشار بیش از حد بر زیرساخت های آبرسانی، برق، دفع فاضلاب و مدیریت پسماند شده است. زیرساخت هایی که اغلب از ابتدا برای چنین جمعیت و تراکمی طراحی نشده بودند و اکنون دائماً با بحران مواجه اند. این شلوغی و ازدحام، آرامش و جذابیت ذاتی شمال را که مقصد اصلی گردشگران بود، از بین می برد و چرخه معیوبی ایجاد می کند که هم محیط زیست و هم صنعت گردشگری را تضعیف می کند.
پس راه برون رفت کجاست؟ نجات شمال نیازمند عزمی ملی، رویکردی جامع و اقداماتی فوری و قاطع است. تقویت قوانین و مقررات حفاظت از اراضی کشاورزی، باغی و جنگلی و مهم تر از آن، اجرای بی اغماض و دقیق این قوانین، قدم اول است. متخلفان، چه سوداگران زمین و چه مسئولان ناکارآمد یا فاسد، باید به سختی مجازات شوند. بازنگری اساسی در طرح های جامع و تفصیلی شهرها و روستاها با اولویت مطلق حفظ اراضی با ارزش کشاورزی و منابع طبیعی ضروری است. توسعه باید به سمت درون و استفاده از زمین های بایر و کم ارزش درون شهری و نوسازی بافت های فرسوده هدایت شود، نه گسترش به سوی جنگل ها و مزارع. توسعه گردشگری باید کاملاً مبتنی بر اصول اکوتوریسم و گردشگری پایدار باشد؛ گردشگری که به ظرفیت محیط احترام بگذارد، در مقیاس کوچک و پراکنده باشد، از سازه های سبک و سازگار با محیط استفاده کند و جوامع محلی را به عنوان اصلی ترین ذینفع و نگهبان درگیر نماید.
آینده سرسبزی شمال، آینده روستاهای پویای آن، و در نهایت آینده محیط زیست پایدار ایران، در گرو تصمیمات و اقدامات امروز ماست. فردا برای این فریاد هشدار، بسیار دیر خواهد بود. این باران سوداگری که بر شانه های جنگل می بارد، اگر مهار نشود، سیلابی از ویرانی و حسرت را برای همه ما به ارمغان خواهد آورد.
* سردبیر