* امین رشیدی
در هیاهوی تحلیل های سیاسی و امنیتی پیرامون جنگ ۱۲ روزه، صدای دیگری به گوش می رسد که کمتر شنیده می شود، ناله اقتصاد خردی که زیر بار شوک های ناگهانی خم شده است. اینجا نه از موشک و سامانه های دفاعی صحبت می کنیم، بلکه از حادثه ای دیگری می گوییم که در خیابان های شهر، در پسِ ویترین مغازه ها و در دفترهای کوچک کارآفرینان جریان دارد.
همه چیز از یک روز عادی شروع شد. صاحبان کسب وکارها مثل همیشه مشغول کار بودند، غافل از اینکه چند روز بعد، زمین زیر پای اقتصاد کشور می لرزد. نخستین تأثیر را مشتریان گذاشتند. مردم خریدهای غیرضروری کنار گذاشته شد و سفارش ها یکی پس از دیگری لغو شدند. برای کارگاه دارانی که مواد اولیه شان را هفتگی می خرند، مشکل دوچندان بود. برخی تامین کنندگان از ترس نوسان قیمت ها، کالاهای خود را انبار کردند. دیگران هم که می خواستند بفروشند، با مشکل
حمل ونقل مواجه شدند. نتیجه؟ قفسه های خالی،
ماشین آلات بیکار و کارگرانی که نمی دانستند فردا چه خبر خواهد شد.
ماجرا وقتی بغرنج تر شد که سامانه های بانکی دچار اختلال شدند. تصور کنید صاحب یک فروشگاه اینترنتی کوچک باشید که تمام زندگی ات به درگاه پرداخت آنلاین گره خورده باشد. البته این فقط مشکل فروشگاه های آنلاین نبود. از دستفروشانی که با کارتخوان کار
می کردند گرفته تا شرکت های خدماتی که حقوق کارکنان شان را باید واریز می کردند، همه در تیررس این حمله سایبری قرار گرفتند. بانک ها قول دادند مشکل را حل کنند، اما برای بسیاری از کسب وکارها، همین چند روز اختلال کافی بود تا مشتریان شان به رقبا پناه ببرند.
البته در هر شرایطی نوسانات اقتصادی ادامه دارد. هر کارگری که اخراج می شود، فقط یک عدد در آمار بیکاری نیست. پشت هر کدام از این اعداد، خانواده هایی است که باید اجاره خانه بدهد، قبض ها را پرداخت کند و شکم فرزندانش را سیر کند. وقتی این چرخه شروع می شود، دیگر فقط مشکل یک کسب وکار کوچک نیست، بلکه زخمی است که بر پیکره جامعه می خورد.
در این میان، سکوت نهادهای مسئول قابل تامل بود. انتظار می رفت حداقل برخی تسهیلات اضطراری در نظر گرفته شود، یا لااقل مهلتی برای پرداخت مالیات و بیمه داده شود. اما انگار کسی صدای این کسب وکارها را نمی شنید. جالب اینجاست که همین واحدهای کوچک، در روزهای عادی سهم بزرگی از اشتغال زایی را بر عهده دارند. وقتی اقتصاد کشور رو به رشد است، از آنها تقدیر می شود، اما وقتی بحران می آید، اولین کسانی هستند که به حال خود رها می شوند. با همه این سختی ها، داستان های امیدوارکننده ای هم وجود دارد.
برخی کسب وکارها با خلاقیت توانستند از این بحران جان سالم به در ببرند. تعدادی از کافه نشینان به فروش آنلاین مواد اولیه روی آوردند. برخی کارگاه های کوچک با تغییر موقت خط تولید، کالاهای مورد نیاز روز را عرضه کردند. اینها نشان می دهد که اگر حمایت های حداقلی وجود داشته باشد، جامعه کارآفرینی کشور می تواند از سخت ترین بحران ها هم عبور کند. اما سئوال اینجاست: چرا باید همیشه اینقدر دیر به فکر چاره بیفتیم؟
این جنگ ۱۲ روزه بیش از هر چیز نشان داد که در چه مواضعی شکننده ایم . نه به خاطر تحریم ها یا عوامل خارجی، بلکه به این دلیل که کوچکترین واحدهای اقتصادی را نادیده می گیریم. اگر واقعاً به دنبال اقتصاد مقاومتی هستیم، باید از همین مغازه های کوچک، همین کارگاه های محلی و همین استارتاپ های نوپا شروع کنیم. آنها هستند که در سخت ترین شرایط هم چرخ تولید را می چرخانند. آنها هستند که اولین ضربه ها را می خورند و آخرین نفری هستند که کمک می گیرند. سئوالی که باقی می ماند این است: آیا این بار درس می گیریم؟ یا باز هم باید شاهد تکرار این چرخه معیوب باشیم؟ پاسخ این سئوال را زمان خواهد داد، اما فرصت های زیادی برای جبران از دست رفته است که باید تجربه ای عبرت آموز برای روزهای آتی و آینده ای روشن و درخشان ایران زیبا یاشد.